«مسافرین محترم، پرواز شماره 732 هواپیمایی ایرانایر از پاریس هماکنون بر زمین نشست»؛ همهمه شروع میشود، انگار که کل ترمینال به تکاپو افتاده باشد، جنبوجوش خاصی فضا را فرا میگیرد و همه به طرف سالن تشریفات اختصاصی فرودگاه امام خمینی(ره) میروند.

تجمع متراکمی در مقابل درب سالن شکل میگیرد، نور فلاش دوربینها فضا را روشنتر میکند، کمکم به تعداد عکاسان و خبرنگاران افزوده میشود و ازدحام طبقه دوم ترمینال متراکمتر میشود. بر خلاف حضور پررنگ عکاسان و خبرنگاران، حضور مردم چندان چشمگیر نیست. حتی همانهایی که برای استقبال یا بدرقه نزدیکانشان به فرودگاه آمدهاند نیز از آمدن فرهادی بیخبرند و پس از کمی پرسوجو، میفهمند ماجرا از چه قرار است.
استقبال، استقبالی نیست که در شان برنده بزرگترین جایزه سینمایی جهان باشد. این نکتهای است که تمام حاضران بر آن متفقالقولند.
بازار متلک و کنایه رسانهایها داغ است، یکی به پیامهای تبریک و استقبالهای گرم مسئولان در موفقیتهای ورزشی طعنه میزند و دیگری میگوید: «خوش به حال جاسوسان انگلیسی»، اشاره کنایهآمیزش به بدرقه با شکوهی است که دولت برای ملوانان تدارک دیده بود.
عدم حضور مسئولان دولتی در فرودگاه نشان میدهد که حرفش چندان بیراه نیست. از میان تمام مسئولان دولتی فقط رئیس بنیاد سینمایی فارابی است که حضور دارد. «البته شاید انتظار حضور از وزیر ارشاد و رئیس سازمان جدیدالتاسیس سینمایی و سایر مسئولان فرهنگی کشور در فرودگاه چندان منطقی هم نباشد، هر چه باشد ساعت از یک نیمه شب گذشته و آنها احتمالا کارهای مهمتری برای انجام دادن دارند. ضمن اینکه برنده جایزه اسکار هم سلحشور یا دهنمکی نیست که چنین انتظاری بهجا باشد»، این را یکی از خبرنگاران دیگر حاضر در فرودگاه میگوید.
اظهارنظرها اغلب کنایهآمیز است، در حدی که هر کسی میفهمد یک دلخوری جمعی، فضا را احاطه کرده است. علاوه بر مسئولان دولتی، حضور چهرههای سرشناس سینمایی نیز در میان استقبالکنندگان بسیار کمرنگ است. محمدرضا شریفینیا سرشناسترین چهره سینمایی حاضر در جمع است که البته چنان که افتد و دانی، چندان مورد استقبال حاضران واقع نمیشود.
به تناوب شایعه آمدن فرهادی مطرح میشود و به دنبال آن نور فلاشها و همهمهها شدت میگیرد، اما بعد از چند لحظه دوباره همه آرام میشوند، چند باری این اتفاق میافتد و خبری از فرهادی نمیشود.
حضور یک لیدر ورزشی، با شکل و شمایل خاص و ادبیات منحصربهفرد در پیشانی جمع، شور و حال خاصی به فضا داده است، لیدری که علیرغم تذکر چندینباره ماموران حراست فرودگاه، همچنان به تشویقهای استادیومی خود ادامه میدهد. بعد از مدتی انتظار، چمدانهای فرهادی پیش از خودش سر میرسد و یکی از کارکنان فرودگاه با چرخ دستی، به سختی آنها را از میان انبوه جمعیت عبور میدهد. از آن طرف جمع یکی فریاد میزند: «اسکار داخل چمدان است، نگذارید اسکار را بیرون ببرد». یکی دیگر میگوید «خداوکیلی فرهادی را سر راه، در اصفهان پیاده کردهاند و همه ما سر کاریم». این شوخیها، برای لحظاتی چهره مصمّم جمعیت را خندان میکند، اما پس از چند لحظه همه چیز فراموش میشود و مجددا همه سعی میکنند- به روشهای نه چندان دوستانه- از دیگران جلو بزنند.
ازدحام پشت درب سالن تشریفات چنان شدت میگیرد که ماموران حراست عقب رانده میشوند و درب باز میشود. همه به زور وارد راهرو تشریفات میشوند. از شواهد امر بر میآید که هیچگونه برنامهریزی برای مراسم استقبال وجود ندارد. حتی مسئولان بنیاد فارابی هم که مثلا برگزاری مراسم استقبال را به عهده دارند از حضور این همه عکاس و خبرنگار شوکّه شدهاند.
ظاهراً آنها همچنان بر این تصورند که همچون ده سال پیش، سکوت خبری رسمی، میتواند سبب مسکوت ماندن یک رویداد در سطح جامعه شود، به همین دلیل است که شاید متعجب شدهاند. هر چه باشد مجاری رسمی اطلاعرسانی به طور کامل، در خصوص خبر ورود فرهادی به کشور سکوت کرده بودند اما همان زمان کوتاه هم کافی بود که این خبر از طریق مجاری غیر رسمی و شبکههای مجازی، دهان به دهان بچرخد و سبب حضور حداکثری اهالی رسانه در فرودگاه امام خمینی شود. حضوری که انگار خیلی از محاسبات را به هم زده است. این را وقتی میفهمم که رئیس بنیاد سینمایی فارابی در پاسخ به اعتراضات خبرنگاران اعتراف میکند که نه او و نه حتی اصغرفرهادی انتظار حضور اینچینی اصحاب رسانه را نداشتهاند.
به گفته او، خود فرهادی هم در کابین خلبان متوجه حضور گسترده اصحاب رسانه در فرودگاه شده است. اظهارات همسر فرهادی هم بر این ادعا صحه میگذارد. به گفته پریسا بختآور این خواسته خود فرهادی بوده که به دلایلی، حضورش در تهران رسانهای نشود و حتیالامکان بیسروصدا صورت گیرد؛ دلایلی که البته از گفتنش سر باز میزند و سخن در باب آنها را به روزهای بعدی موکول میکند.
ازدحام جمعیت سبب میشود که همراهان فرهادی، او را وارد سالن حراست کنند و از خبرنگاران بخواهند به تدریج وارد آنجا شده و سوالات خود را بپرسند. انتخاب جای نشستن فرهادی در اتاق مربوطه به شکلی است که بنر حاوی پیام تبریک بنیاد فارابی، حتما در عکسها قابل مشاهده باشد.
جالب اینجاست که علاقه اصحاب استقبال و تشریفات به گرفتن عکس یادگاری با فرهادی، سبب میشود که همه خانواده او را فراموش کنند و پریسا بختآور و سارینا فرهادی -همسر و فرزند وی- ، برای لحظاتی در میان انبوه جمعیت سرگردان شوند.
پس از استقرار فرهادی در سالن حراست، مسئولان روابط عمومی بنیاد فارابی مسئولیت هماهنگی ورود اصحاب رسانه را به عهده میگیرند و انتقادبرانگیزترین عملکرد ممکن را از خود برجای میگذارند، به طوری که به صورت گزینشی به تعدادی بسیار محدودی از خبرنگاران و عکاسان- برمبنای معیاری نامشخص- اجازه ورود داده میشود و مابقی همه پشت در میمانند.
خبرنگاران و عکاسان پشت درمانده، طیف وسیعی از رسانهها را تشکیل میدهند، از برخی خبرگزاریهای مهم کشور گرفته تا برخی روزنامههای سراسری، مشمول این مهروزی غیرمسئولانه میشوند. اعتراضات شدت میگیرد، اما هیچ پاسخ درخوری ارائه نمیشود. حتی در میان بهت و حیرت اصحاب رسانه، برخی از ماموران حراست سعی میکنند بعضی از آنها را به زور از راهرو تشریفات بیرون کنند. پس از کمی کشمکش و قیل و قال، در پاسخ به گلایههای عکاسان از آنها خواسته میشود در انتهای پله برقی ترمینال بایستند و منتظر باشند تا فرهادی به تنهایی از پلهها پایین برود، به آنها قول میدهند که چنین اتفاقی بیفتد.
این موقعیت خوب عکاسی، به قدری اغواکننده هست که همه عکاسها میپذیرند و پایین میروند، اما مسئولان مربوطه باز هم در یک حرکت رونالدینیویی، فرهادی را از درب دیگر سالن حراست خارج میکنند و به سرعت از ترمینال بیرون میبرند. فرهادی به سرعت سوار اتومبیل شده و دور میشود. عکاسانی که در پایین پلهها منتظرش بودند، از این برخورد غیرصادقانه مغبون میشوند. بخشی از آنها اعتراضات خود را با رئیس بنیاد فارابی در میان میگذارند. لحنها چندان دوستانه نیست، هرچند که توضیحات میرعلایی هم چندان قانعکننده نیست، در نهایت مسئولان فارابی، برای رفع دلخوری اصحاب رسانه، در تماسی با فرهادی از او خواهش میکنند تا مجددا به ترمینال بازگردد.
فرهادی بازمیگردد، در میان تشویق شدید خبرنگاران و مردم حاضر در فرودگاه، وارد ترمینال میشود و یک بار همان مسیری که قرار بود طی کند را طی میکند.
علی رغم فشار جمعیت از پاسخ به سوالات خبرنگاران نیز غافل نمیشود. فرهادی پس از عکاسی عکاسان و پاسخ به سوالات خبرنگاران، در میان تشویقهای استادیومی حاضران، از سالن ترمینال خارج میشود.
پیش از سوارشدن به ماشین، در میان حلقه تنگ محاصره اهالی رسانه، از حضور همه تشکر میکند و در نهایت آنها خواهش میکند که در مسیر برگشت به تهران احتیاط را رعایت کنند و مواظب باشند.
ساعت نزدیک 3 بامداد است که شب گرم اما بینظم استقبال از اولین مرد اسکاری سینمای ایرانی پایان میپذیرد، لیموزین سفید به آرامی از جمعیت فاصله میگیرد و خبرنگارانی که موفق به پرسیدن سوال از فرهادی شدهاند به همکاران خود فخر میفروشند. یکی از آنها که انگار باصدای بلند با خودش سخن میگوید، از کنارم عبور میکند، جمله آخرش توجهم را جلب میکند، در حدی که دوست دارم جمله آخر گزارش من هم همان باشد، «در نهایت روسیاهی برای ذغال میماند.»
عباس رضایی ثمرین ، سایت قانون
|